۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

بازگشت

وبلاگ نویسی واقعن جنبه ی فانی می تونه داشته باشه، اما به مرور زمان آدم و معتاد می کنه!
می خوام معتاد نباشم، اما به عنوان دفتر یادداشت اینجا بنویسم!
کل عید که خونه نشستم و گذشت! زیاد با فامیل بازی حال نمی کنم। بشینی خونه بهتره، وارد حاشیه های لفظی و خاله خانباجی بازی نمی شی! خلاص!

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

وقتی پسرها بچه می زایند!!!

من خیلی وقته از سفر برگشتم، ولی چون این مخابرات خیلی خیلی محترم پورت خالی مرحمت نمی کنند بنده از داشتن نعمت اینترنت محروم هستم!!!
حالا یه جا یه اینترنتی گیر اوردم گفتم یه مطلبی بنویسم!
راجع به این طرح جدید نیروی انتظامی که قراره افراد ماسک دار رو هم شناسایی کنند!
از این حرفا که واقعا خسته نباشند و خیلی زحمت می کشند و واقعا امنیت ایجاد کرده اند و هر وقت که زنگ می زنیم سربزنگاه می رسند!!!! و جلو تمام جرم و جنایتها رو می گیرند بگذریم!!!
این طرح هم واقعا جل الخالق داره!
چیزی که مشخصه اینه که قراره شناسایی شیم! حالا هرکاری بکنیم.
عینک دودی و چادر و ماسک و...
جالبش اینجاست؛ یه روز داری صاف صاف تو خیابون راه می ری میریزن سرت و می گیرنت!
میگی آقا چه خبره؟ چی می خواین از من؟!
می زنن تو دهنت می گن، خفه شو این خانمه که ماسک زده توی "اغتشاش" تویی!
می گی بابا من که پسرم! مگه سیبیلم و نمی بینید؟!
تا بیای اینا رو بگی و ثابت کنی که پسری 2 تا شکم هم زاییدی!!!!!!!!!!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

من برمی گردم!

دوستان یه مدت باید برم سفر
خیلی زود برمی گردم.
دلم براتون تنگ می شه!
من و فراموش نکنینا، سعی کنید مرام داشته باشین.
زودی میام.

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

خدایا کجایی؟!

http://www.box.net/shared/g6uqhy44ds

از وبلاگ سارا شمس http://www.blogger.com/profile/10048469530725894527

چقدر گریه کنیم و ناله کنیم
چرا جوونارو می کشین!؟
خدایا تو کدوم پس کوچه قایم شدی؟!

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

من که می دانم...

من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد!
پس چرا عاشق نباشم، چرا؟

من که می دانم...
پس چرا 13 آبان نباشم، چرا؟

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

در مدح و ستایش پارس آن لین!!!

اشتراک 3 ماهه می گیری با حجم 6 "گیگا بایت"
بعد می دونید چه اتفاقی می افته؟
خیلی راحت در عرض 2 هفته تموم می شه!
تازه کلهم سیستمت و چک می کنی و می گردی، می بینی بابا سرجمع دانلودیات 200 مگم نمی شه!
جل الخالق!
تازه می ری که تمدید کنی، کلیم واست خط و نشون کشیدن که ال می کنیم و بل می کنیم!
تنها کاری که از دستت بر میاد اینه که یه لبخند پهن بزنی!
امید داری که می خوای واسه 13 آبان فعالیت کنی، پس تمدید می کنی!
تمدید می کنیم،
همه با هم تمدید می کنیم.
اصلا همه اینارو گفتم که این و بگم (همه با هم تمدید می کنیم)
تیتر مطلبمم رد گم کنی بود آقاجون! اصلا دلم می خواد سیاسی بنویسم، دیگه ظرفم نمی شورم!
توضیح: "دیگه ظرف نمی شورم" پیرو مطلب قبلی آورده شده! ظرف شستن نماد زن ایرانیست و من در متن قبلی نوشته بودم سیاسی بودن به من نیامده! فقط خواستم تقابل زن آزاد و زن ایرانی را نشان دهم . "سیاسی بودن و حرف زدن یا ظرف شستن"

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

سیاست، ولم کن بابا!

عجب ماجراییه!!
من مونده بودم این بابا، باز چی شده قاطی کرده؟! اینکه زده بود به فاز مظلوم نمایی!
اما چیزی از این تفکرات عمیق در ذهنمان نگذشته بود که خبر رسید، هیهات چه نشستی یهداخانم که زلزله اومده! شیرپاک خورده دلیری به نام محمود ولوله ای به پا کرده! (چقدر دلم براش می سوزه، کاش کاش کاش سالم بمونه)
خداوکیلی پشت دستم هنوز قرمزه! آخه اصلا خوشم نمیاد سیاسی بنویسم. من باید برم تو آشپزخونه ظرف بشورم آخه! آخه من و چه به این حرفا!
خیلی می شنوم که می گن؛ خانم شما باید بری با ماشین لباسشویی کار کنی نه که...